خاطره ۱
هر وقت با او از ازدواج صحبت میكردیم لبخند میزد و میگفت: "من همسری
میخواهم كه تا پشت كوههای لبنان با من باشد چون بعد از جنگ تازه نوبت
آزادسازی قدس است." فكر میكردیم شوخی میكند اما آینده ثابت كرد كه او
واقعا چنین میخواست. در دیماه سال هزار و سیصد و شصت ابراهیم ازدواج
كرد. همسر او شیرزنی بود از تبار زینبیان. زندگی ساده و پر مشقت آنان
تنها دو سال و دو ماه به طول انجامید از زبان این بانوی استوار شنیدم كه
میگفت:
عشق در دانه است و من غواص و دریا میكده سر فرو بردم در اینجا تا كجا سر بر كنم
عاشقان را گر در آتش میپسندد لطف دوست تنگ چشمم گر نظر در چشمه كوثر كنم
بعد از جاری شدن خطبه عقد به مزار شهدای شهر رفتیم و زیارتی كردیم و بعد
راهی سفر شدیم. مدتی در پاوه زندگی كردیم و بعد هم بدلیل احساس نیاز به
نیروهای رزمنده به جبهههای جنوب رفتیم من در دزفول ساكن شدم. پس از مدت
زیادی گشتن اطاقی برای سكونت پیدا كردیم كه محل نگهداری مرغ و جوجه بود.
تمیز كردن اطاق مدت زیادی طول كشید و بسیار سخت انجام شد. فرش و موكت
نداشتیم كف اطاق را با دو پتوی سربازی پوشاندم و ملحفه سفیدی را دو لایه
كردم و به پشت پنجره آویختم. به بازار رفتم و یك قوری با دو استكان و دو
بشقاب و دو كاسه خریدم. تازه پس از گذشت یك ماه سر و سامان میگرفتیم اما
مشكل عقربها حل نمیشد. حدود بیست و پنج عقرب در خانه كشتم. بدلیل مشغله
زیاد حاج ابراهیم اغلب نیمههای شب به خانه میآمد و سپیدهدم از خانه خارج
میشد. شاید در این دو سال ما یك ۲۴ ساعت بطور كامل در كنار هم نبودیم.
این زندگی ساده كه تمام داراییش در صندوق عقب یك ماشین جای میگرفت همین
قدر كوتاه بود.
شركت در دفاع مقدس:
حاج احمد در سال 1360 پس از بازگشت از مراسم حج،
ماموريت يافت تا رزم بيامان خود را در جبهههاي جنوب ادامه دهد. او از طرف سردار
فرماندهي كل سپاه مامور شد با بكارگيري برادران سپاه مريوان و پاوه تيپ
محمدرسولالله(ص) - كه بعدها به لشكر تبديل شد - را تشكيل دهد و فرماندهي تيپ مذكور
را نيز خود به عهده گيرد. بدين ترتيب به فاصله كوتاهي حاج احمد و ساير سرداران نامي
كردستان در معيت شهيد بروجردي راهي جبهههاي جنوب شدند تا تدابير نوين دفاعي كشور،
نظام فرهنگي يگان هاي رزمي منظم و مكانيزه سپاه در جنوب را سامان بخشيده و آزادسازي
مناطق اشغالي خوزستان را سرعت بخشند. رزمندگان تيپ 27 محمدرسولالله(ص) براي ورود
به مصاف فتحالمبين پس از طي يك دوره فشرده آموزشي توسط حاج احمد، خود را آماده
كردند و در شب دوم فروردين ماه سال 1360 در محور دشت عباس (چنانه) وارد عرصه پيكار
شدند و در اين نبرد پيروزمند نقش اساسي ايفا كردند. پس از مدتي زمينه اجراي عمليات
بيتالمقدس در دستور كار يگان هاي رزمي قرار گرفت. حاج احمد علاوه بر مسئوليت خطير
فرماندهي تيپ، در تمامي ماموريت هاي شناسايي شركت داشت و با نفوذ به قلب مواضع دشمن
از نزديك راه كارهاي مناسب عمليات را شناسايي ميكرد. در شب دهم ارديبهشت ماه سال
1361 عمليات بيتالمقدس آغاز شد و رزمندگان اسلام به فرماندهي حاج احمد از دو محور
به مواضع دشمن يورش بردند. نقطه آغاز عمليات، منطقه دارخوين به سمت جاده اهواز -
خرمشهر بود كه با عبور نيروها از ورود متلاطم كارون به سمت دژ مارد جهتدهي شده
بود. با وجود حجم سنگين آتش كور و بيوقفه يگان هاي توپخانه ارتش بعث عراق،
رزمندگان اسلام توانستند نيروهاي دشمن را در اين محورها زمينگير كنند و كليه پاتك
هاي آنها را دفع نمايند.يكي از فرماندهان عملياتي جنگ در مورد نقش حساس ايشان در
عمليات بيتالمقدس ميگويد: اگر فرماندهي قاطع و عمل به موقع در بعد از ظهر روز اول
عمليات بيتالمقدس روي جاده اهواز - خرمشهر حاج احمد نبود عمليات به مشكلات زيادي
برخورد ميكرد. او در همانجا اسلحه كلاشينكف خود را به دست گرفت و تا مرز شهادت
ايستادگي كرد و رزمندگان نيز با تأسي به او مقاومت بسياري از خود نشان دادند كه در
نهايت جاده اهواز - خرمشهر حفظ شد. او به رغم جراحت وخيمي كه از ناحيه پا داشت حاضر
به ترك ميدان نبرد نشد و با صلابت و اقتدار تمام از دژهاي مستحكم و ميادين متعدد
مين، نيروهايش را عبور داد و در نهايت ساعت 11 صبح روز سوم خردادماه سال 1361
رزمآوران تيپ 27 حضرت رسول(ص) با جلوداري سردار حاج احمد متوسليان در كنار ساير
يگانهاي سپاه به خاك مطهر خرمشهر قدم نهادند. ايشان در عصر همان روز طي سخنان
كوتاهي خطاب به دريادلان بسيجي در برابر مسجد جامع خرمشهر چنين گفت: همه عزيزان ما
كه تا امروز در خوزستان غوطهور شده و به شهادت رسيدهاند براي حفظ اسلام عزيز بوده
هرچند داغ فراقشان جگر ما را سوزاند، اما خدا را شكر كه بالاخره توانستيم امروز با
آزادي خرمشهر قلب اماممان را شاد كنيم.
در پي آزادسازي خرمشهر، حاج احمد در
معيت ساير سرداران فتح خرمشهر به محضر فرمانده كل قوا حضرت امام خميني(ره) مشرف
شدند. در آن ديدار حضرت امام خميني(ره) اين سرداران دلاور، به ويژه حاج احمد را به
گرمي مورد تفقد خاص خويش قرار دادند.
آزادسازي شهر مريوان:
اوايل خرداد 1359 ماموريت آزادسازي شهرستان
مريوان كه در تصرف گروهك هاي محارب بود، به وي محول شد. تسلط ضد انقلاب در مريوان
به گونهاي بود كه از پادگان اين شهر ميتوانستند افرادي را كه در سطح شهر تردد
ميكردند شمارش كنند. به همين دليل، به محض نشستن هليكوپتر در محوطه باند فرود، حاج
احمد و همراهانش زير آتش همهجانبه دشمن قرار مي گيرند. حاج احمد پس از ورود به شهر
و سازماندهي نيروها، با يورشي سهمگين و برقآسا توانست شهر مريوان و مناطق اطراف آن
را از لوث وجود گروهك ها پاك نموده و در اين شهر استقرار يابد. از همين زمان بود كه
مسئوليت فرماندهي سپاه مريوان به عهده ايشان گذاشته شد و بلافاصله به اتفاق شهداي
بزرگواري چون حاج عباس كريمي، سيد محمدرضا دستواره، رضا چراغي، حسين قوجهاي، حسين
زماني، محسن نوراني و عليرضا ناهيدي به پاكسازي مواضع مزدوران استكبار اعم از
كومله، دمكرات و رزگاري پرداخت. ترس و وحشتي كه از او بر دل سياه ضدانقلابيون نشسته
بود به حدي بود كه به قول يكي از همرزمانش، هر وقت به ضدانقلاب خبر ميرسيد كه حاج
احمد قصد حمله به آنها را دارد، قواي ضدانقلاب، فرار را بر قرار ترجيح ميدادند و
مانند روباه از معركه ميگريختند. آزادسازي ارتفاعات دزلي مشرف بر شهر پنجوين عراق
كه در حكم سرپل نفوذ عناصر ضدانقلاب به خاك ايران اسلامي بود، را بايد از ديگر
دستآوردهاي مهارت رزمي قاطعانه حاج احمد و گروه اندك همرزمش در كردستان دانست.
جالب آنكه بنيصدر ملعون به شدت از هرگونه امدادرساني لجستيكي به نيروهاي سپاه در
كردستان (از جمله مريوان) خودداري ميكرد و حتي دستور اكيد و مكتوب داده بود تا به
سپاه مريوان حتي يك فشنگ هم تحويل داده نشود و بدين گونه حاج احمد در چنين وضع
دشواري به نبرد مظلومانه سرگرم بود. پس از حذف باند بنيصدر از دستگاه اجرايي كشور
- در دي ماه 1360 و در شب 27 رجب، مصادف با بعثت حضرت رسول اكرم(ص) - عمليات سرنوشت
ساز محمدرسولالله(ص) از دو محور مريوان و پاوه بر روي منطقه خرمال توسط حاج احمد
و شهيد حاج همت رهبري شد كه در اين محور، رزمندگان اسلام به مرزهاي بينالمللي
رسيدند. اين عمليات در حقيقت سنگ بناي تاسيس تيپ 27 حضرت رسول(ص) به شمار ميرود.
مبارزه با ضدانقلاب
در كردستان:
پس از شروع قائله كردستان در اسفندماه سال 1357 به همراه 66 تن از
همرزمانش داوطلبانه عازم بوكان شد و به دليل ابتكار عمل هوشيارانه و فرماندهي قاطع
خود توانست كليه اشرار مسلح را متواري كند و منطقه را از لوث وجود ضدانقلابيون كه
در راس آنها دمكرات ها قرار داشتند، پاكسازي نمايد. او پس از تثبيت مواضع نيروهاي
انقلاب در بوكان، به شهرهاي سقز و بانه رفت.. در ابتداي ورود به شهر بانه، به تلافي
كمين ناجوانمردانهاي كه ضدانقلابيون به نيروهاي ستون ارتش زده بودند، طي يك عمليات
دقيق ضدكمين خسارات سنگيني به آنان وارد آورد كه در اين نبرد، چهارصد اسير و دويست
كشته از ضدانقلاب برجاي ماند. پس از آن به همراه گروهي از رزمندگان از جمله معاون
خود (شهيد محمد توسلي) براي فتح سنندج راهي اين شهر شد. ستون تحت فرماندهي او از
سمت راست شهر، حلقه محاصره ضدانقلاب را در هم شكست و به همراه سرداران رشيدي چون
محمد بروجردي و اصغر وصالي، سنندج را آزاد نمود و كمر تجزيهطلبان را شكست. در
زمستان سال 1358 به او ماموريت داده شد تا جاده پاوه - كرمانشاه را كه در تصرف
ضدانقلاب بود، آزاد كند. عمليات با فرماندهي او و همكاري سپاه پاوه شروع و با
موفقيت كامل به انجام رسيد و ايشان به همراه ساير برادران، وارد شهر پاوه شدند. پس
از مدتي، با حكم شهيد بروجردي، به فرماندهي سپاه پاوه منصوب گرديد.
فعاليت سياسي - مذهبي:
او
در دوران سربازي، فردي مذهبي و مومن بود و در بحث ها، مخالفت خود را با رژيم
ستمشاهي بيان ميكرد. پس از اتمام خدمت سربازي، در يك شركت تاسيساتي خصوصي استخدام
شد و بعد از چند ماه، به خرمآباد منتقل گرديد و به فعاليت هاي سياسي- تبليغي خود
ادامه داد. تا اينكه پس از مدت ها تعقيب و گريز، در سال 1354 توسط اكيپي از كميته
مشترك ضدخرابكاري ساواك دستگير و روانه زندان شد و مدت پنج ماه را در زندان مخوف
فلكالافلاك خرمآباد در سلولي انفرادي گذراند. به روايت همرزمانش، با وجود تحمل
شكنجههاي جسمي و روحي فراوان، حسرت شنيدن يك آخ را هم بر دل سياه مزدوران ساواك
گذاشت، تا اينكه او را به بند عمومي منتقل كردند و حدود نه ماه را نيز در آنجا
گذراند و با بالاگرفتن موج انقلاب اسلامي از زندان آزاد گرديد و به آغوش ملت
بازگشت. پس از آزادي، در شروع قيام هاي خونين قم و تبريز در سال 1356، نقش رابط و
هماهنگ كننده تظاهرات را در محلات جنوبي تهران عهدهدار شد و رابطهاي تنگاتنگ با
حركت هاي مكتبي محافل دانشجويي و روحانيت مبارز تهران داشت. با شدت يافتن روند نهضت
اسلامي و رويارويي مردم با مزدوران طاغوت، بارها تا پاي شهادت پيش رفت و در روزهاي
21 و 22 بهمن ماه 1357 تلاش و ايثار چشمگيري از خود نشان داد. با پيروزي معجزه آساي
انقلاب اسلامي، مسئوليت تشكيل كميته انقلاب اسلامي محل خويش را عهده دار شد. پس از
شكل گيري سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به اين ارگان پيوست و دوشادوش ساير همرزمانش
با حداقل امكانات موجود به سازماندهي نيروها همت گماشت.
تولد و كودكي :
به سال 1332 ه.ش در خانوادهاي مومن و مذهبي در
يكي از محلات جنوب شهر تهران به دنيا آمد. دوران تحصيل ابتدايي خود را در دبستان
اسلامي "مصطفوي" به پايان برد. ضمن تحصيل، به پدرش كه در بازار به شغل شيريني فروشي
اشتغال داشت، كمك ميكرد. احمد در همان سال هاي نوجواني با شركت فعال در هيات هاي
مذهبي و كلاس هاي قرآن در مساجد جنوب شهر، از ظلم و جنايات رژيم منحوس پهلوي آگاه
شد و با سن و سال كمي كه داشت قدم به ميدان مبارزه با طاغوت گذاشت. پس از پايان
دوره ابتدايي، در هنرستان صنعتي، شبانه به تحصيل ادامه داد و در سال 1351 موفق به
اخذ ديپلم گرديد. سپس به خدمت سربازي اعزام شد و در شيراز دوره تخصصي تانك را
گذراند و پس از آن، به سرپل ذهاب اعزام شد.
فهرستي از عملياتهايي كه شهيد همت در آن نقش بسزايي داشت: روانش شاد و يادش تا ابديت در تاريخ جاودانه
8) عمليات والفجر (2)
رمز عمليات: يا الله يا الله يا الله
هدف عمليات: خارج كردن شهرهاي كردنشين ميهن اسلامي از زير آتش دشمن و آزادسازي ارتفاعات مهم منطقه و مسدودكردن راه ضدانقلاب و تصرف پادگان حاج عمران
منطقه عملياتي: حاج عمران
نيروهاي عملكننده: سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و ارتش جمهوري اسلامي ايران
فهرستي از عملياتهايي كه شهيد همت در آن نقش بسزايي داشت: روانش شاد و يادش تا ابديت در تاريخ جاودانه
5) عمليات محرم
رمز عمليات: يا زينب (سلام الله عليها)
هدف عمليات: آزادسازي جبال حمرين در جنوب دهلران
منطقه عملياتي: شرهاني، زبيدات و بيات، جنوبشرقي عين خوش
يگانهاي عملكننده: سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و ارتش جمهوري اسلامي ايران
فهرستي از عملياتهايي كه شهيد همت در آن نقش بسزايي داشت: روانش شاد و يادش تا ابديت در تاريخ جاودانه
3) عمليات رمضان
رمز عمليات: يا صاحبالزمان ادركني
هدف عمليات: دور كردن آتش دشمن از شهرهاي جنوبي كشور و انهدام نيروهاي رژيم عراق
منطقه عملياتي: شرق بصره
وسعت منطقه عمليات: 1600 كيلومتر مربع
نيروهاي عمل كننده: سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و ارتش جمهوري اسلامي ايران
فهرستي از عملياتهايي كه شهيد همت در آن نقش بسزايي داشت: روانش شاد و يادش تا ابديت در تاريخ جاودانه
2) عمليات بيتالمقدس
رمز عمليات: يا عليبنابيطالب
هدف: آزادسازي خرمشهر، پادگان حميد، هويزه، خيبر، حسينيه
منطقه عمليات: غرب كارون ـ جنوبغربي اهواز و شمال خرمشهر
وسعت عمليات: 6000 كيلومتر مربع
يگانهاي عملكننده: ارتش جمهوري اسلامي ايران و سپاه پاسداران انقلاب اسلامي
فهرستي از عملياتهايي كه شهيد همت در آن نقش بسزايي داشت: روانش شاد و يادش تا ابديت در تاريخ جاودانه
1) عمليات فتحالمبين
رمز عمليات: يا زهرا (سلام الله عليها)
هدف: تصرف ارتفاعات منطقه، به منظور آزادي بخش وسيعي از جنوب غربي ميهن اسلامي.
منطقه عمليات: غرب دزفول و شوش
وسعت عمليات: 25000 كيلومتر مربع
يگانهاي عملكننده: ارتش جمهوري اسلامي ايران و سپاه پاسداران انقلاب اسلامي
خاطره ۳
محمدابراهیم تحصیلات خود را در شهرضا و اصفهان تا فارغالتحصیلی از دانشسرای
این شهر ادامه داد و در سال ۱۳۵۴ به سربازی اعزام شد. فرمانده لشكر او را
مسوول آشپزخانه كرد. ماه مبارك رمضان از راه رسید. ابراهیم به بچهها
خبر داد كسانیكه روزه میگیرند میتوانند برای گرفتن سحری به آشپزخانه
بیایند. سرلشكر ناجی فرمانده گردان از این موضوع مطلع شد و او را بازداشت
كرد. پس از اتمام بازداشت ابراهیم باز هم به كار خود ادامه داد. خبر رسید
كه سرلشگر ناجی قرار است نیمه شب برای سركشی به آشپزخانه بیاید. ابراهیم
فكری كرد و به دوستان خود گفت باید كاری كنیم كه تا آخر ماه رمضان نتواند
مزاحمتی برای ما ایجاد كند. كف آشپز خانه را خوب شستند و یك حلب روغن روی
آن خالی كردند. ساعتی بعد صدایی در آشپزخانه به گوش رسید، فرمانده چنان به
زمین خورده بود كه تا آخر ماه رمضان در بیمارستان بستری شد. استخوان
شكسته او تا مدتها عذابش میداد.
خاطره ۲
سال ۱۳۵۹ بود تاخت و تاز عناصر تجزیهطلب و ضد انقلابیون كردستان را ناامن
كرده بود ابراهیم دیگر طاقت ماندن نداشت بار سفر بست و رهسپار پاوه شد. در
بدو ورود از سوی شهید ناصر كاظمی مسوول روابط عمومی سپاه پاوه شده و در
كنار شهیدانی چون چمران، كاظمی، بروجردی و قاضی به مبارزات خود ادامه
میداد. خلوص و صمیمیت آنان به حدی بود كه مردم كردستان آنها را از خود
میدانستند و دوستی عمیقی در بین آنان ایجاد شده بود. ناصر كاظمی توفیق
حضور یافت و به دیدن معبود شتافت. ابراهیم در پست فرماندهی عملیاتها به
خدمت مشغول و پس از مدتی بدلیل لیاقت و كاردانی كه از خود نشان داد به
فرماندهی سپاه پاوه برگزیده شد. از سال هزار و سیصد و پنجاه و نه تا سال
هزار و سیصد و شصت، بیست و پنج عملیات موفقیتآمیز جهت پاكسازی روستاهای
كردستان از ضد انقلاب انجام شد كه در طی این عملیاتها درگیریهایی نیز با
دشمن بعثی بوقوع پیوست.
او عارفی وارسته، ایثارگری سلحشور و اسوهای برای
دیگران بود كه جز خدا به چیز دیگری نمی اندیشید و به عشق رسیدن به هدف
متعالی و كسب رضای خدا و حضرت احدیت، شب و روز تلاش میكرد و سختترین و
مشكلترین مسؤولیت های نظامی را با كمال خوشرویی و اشتیاق و آرامش خاطر
میپذیرفت.
سردار رحیم صفوی درباره وی چنین میگوید :
« او انسانی بود كه برای خدا كار میكرد و اخلاص در عمل از ویژگیهای بارز
اوست. ایشان یكی از افراد درجه اولی بود كه همیشه مأموریت های سنگین
برعهده اش قرار داشت. حاج همت مثل مالك اشتر بود كه با خضوع و خشوعی كه
درمقابل خدا و در برابر دلاورمردان بسیجی داشت، درمقابله با دشمن همچون
شیری غرّان از مصادیق «اشداء علی الكفار، رحماء بینهم» بود. همت كسی بود كه
برای این انقلاب همه چیز خودش را فدا كرد و از زندگیش گذشت. او واقعاً به
امرولایت اعتقادكامل داشت و حاضر بود در این راه جان بدهد، كه عاقبت هم
چنین كرد. همیشه سفارش میكرد كه دستورات را باید موبهمو اجرا كرد. وقتی
دستوری هرچند خلاف نظرش به وی ابلاغ میشد، از آن دفاع میكرد. ابراهیم از
زمان طفولیت، روحی لطیف،عبادی و نیایشگر داشت. »
پدر بزرگوارش میگوید :
« محمدابراهیم از سن 10 سالگی تا لحظه شهادت در تمام فراز ونشیبهای سیاسی
ونظامی، هرگز نمازش ترك نشد. روزی از یك سفرطولانی و خسته كننده به منزل
بازگشت. پس از استراحت مختصر، شب فرا رسید. ابراهیم آن شب را با همه
خستگیهایش تا پگاه، به نماز ونیایش ایستاد و وقتی مادرش او را به استراحت
سفارش نمود، گفت: مادر! حال عجیبی داشتم. ای كاش به سراغم نمی آمدی و آن
حالت زیبای روحانی را از من نمیگرفتی.»
این انسان پارسا تا آخرین لحظات حیات خود، دست از دعا ونیایش برنداشت. نماز
اول وقت را برهمه چیز مقدم میشمرد و قرآن و توسل برنامه روزانه او بود.
او به راستی همه چیزش را فدای انقلاب كرده بود. آن چیزی كه برای او مطرح
نبود خواب وخوراك و استراحت بود. هر زمان كه برای دیدار خانوادهاش به
شهرضا میرفت، درآنجا لحظهای از گره گشایی مشكلات و گرفتاریهای مردم
بازنمیایستاد و دائماً در اندیشه انجام خدمتی به خلقالله بود.
شهید همت آنچنان با جبهه وجنگ عجین شده بود كه در طول حیات نظامی خود فرزند
بزرگش را فقط شش بار و فرزند كوچكتر خود را تنها یكبار در آغوش گرفته بود.
او بسان شمع میسوخت و چونان چشمهساران درحال جوشش بود و یك آن از تحرك
باز نمیایستاد. روحیه ایثار و استقامت او شگفت انگیز بود. حتی جیره و
سهمیه لباس خود را به دیگران میبخشید و با همان كم، قانع بود و درپاسخ
كسانی كه میپرسیدند چرا لباس خود را كه به آن نیازمند بودی، بخشیدی؟
میگفت: « من پنج سال است كه یك اوركت دارم و هنوز قابل استفاده است! »
او فرماندهی مدیرو مدبّر بود. قدرت عجیبی درمدیریت داشت. آن هم یك مدیریت
سالم در اداره كارها و نیروها. با وجود آنكه به مسائل عاطفی و نیز
اصولمدیریت احترام میگذاشت و عمل میكرد، درعین حال هنگام فرماندهی قاطع
بود. او نیروهای تحت امر خود را خوب توجیه میكرد و نظارت و پیگیری خوبی
نیز داشت. كسی را كه در انجام دستورات كوتاهی مینمود بازخواست میكرد و
كسی را كه خوب عمل میكرد تشویق مینمود.
بینش سیاسی بُعد دیگری از شخصیت والای او به شمار میرفت. به مسائل لبنان و
فلسطین وسایر كشورهای اسلامی بسیار میاندیشید و آنچنان از اوضاع آنجا
مطلع بود كه گویی سالیان درازی در آن سامان با دشمنان خدا و رسول ص درستیز
بوده است. او با وجود مشغله فراوان از مطالعه غافل نبود و نسبت به مسائل
سیاسی روز شناخت وسیعی داشت.
از ویژگیهای اخلاقی شهید همت برخورد دوستانه او با بسیحیان جان بركف بود.
به بسیجیان عشق میورزید و همواره در سخنانش از این مجاهدان مخلص تمجید و
قدرشناسی میكرد. « من خاك پای بسیجیها هم نمیشوم. ای كاش من یك بسیجی
بودم و در سنگر نبرد از آنان جدا نمیشدم.»
وقتی درسنگرهای نبرد، غذای گرم برای شهید همت میآوردند سؤال میكرد : آیا
نیروهای خط مقدّم و دیگر اعضای همرزممان در سنگرها همین غذا را میخورند یا
خیر؟ و تا مطمئن نمیشد دست به غذا نمیزد.
شهیدهمت همواره برای رعایت حقوق بسیجیان به مسؤلان امر تأكید و توصیه داشت.
او كه از روحیه ایثار واستقامت كمنظیری برخوردار بود، با برخوردها و صفات
اخلاقیاش در واقع معلمی نمونه و سرمشقی خوب برای پاسداران و بسیجیان بود و
خود به آنچه میگفت، عمل میكرد. عشق وعلاقه نیروها به او نیز از همین راز
سرچشمه میگرفت. برای شهید همت مطرح نبود كه چكاره است، فرمانده است یا
نه. همت یك رزمنده بود، همت هم مرد جنگ بود و هم معلمی وارسته.
شهید همت و دفاع مقدس:
پس از شروع جنگ تحمیلی از سوی رژیم متجاوز عراق، شهید همت به صحنه كارزار
وارد شد و درطی سالیان حضور در جبهه های نبرد، خدمات شایان توجهی برجای
گذاشت و افتخارها آفرید.
او و سردار رشید اسلام، حاج احمد متوسلیان، به دستور فرماندهی محترم كل
سپاه مأموریت یافتند ضمن اعزام به جبهه جنوب، تیپ محمدرسول الله (ص) را
تشكیل دهند.
در عملیات سراسری فتح المبین، مسؤولیت قسمتی از كل عملیات به عهده این
سردار دلاور بود. موفقیت عملیات درمنطقه كوهستانی «شاوریه» مرهون ایثار و
تلاش این سردار بزرگ و همرزمان اوست.
شهید همت در عملیات پیروزمند بیت المقدس در سمت معاونت تیپ محمدرسول الله
(ص) فعالیت و تلاش تحسین برانگیزی را در شكستن محاصره جاده شلمچه ـ خرمشهر
انجام داد و به حق میتوان گفت كه او یگان تحت امرش سهم بسزایی در فتح
خرمشهر داشته اند و با اینكه منطقه عملیاتی دشت بود، شهید حاج همت با
استفاده از بهترین تدبیر نظامی به نحو مطلوبی فرماندهی كرد.
در سال 1361 با توجه به شعله ور شدن آتش فتنه و جنگ در جنوب لبنان به منظور
یاری رساندن به مردم مسلمان و مظلوم لبنان كه مورد هجوم ناجوانمردانه رژیم
صهیونیستی قرار گرفته بود راهی آن دیار شد و پس از دو ماه حضور در این خطه
به میهن اسلامی بازگشت و درمحور جنگ وجهاد قرارگرفت.
با شروع عملیات رمضان در تاریخ 23/4/1361 درمنطقه «شرق بصره» فرماندهی تیپ
27 حضرت رسول اكرم (ص) را برعهده گرفت و بعدها با ارتقای این یگان به لشكر،
تا زمان شهادتش در سمت فرماندهی انجام وظیفه نمود. پس از آن در عملیات
مسلم بن عقیل و محرم ـ كه او فرمانده قرارگاه ظفر بود ـ سلحشورانه با دشمن
زبون جنگید. در عملیات والفجر مقدماتی بود كه شهیدحاج همت، مسؤولیت سپاه
یازدهم قدر را كه شامل لشكر 27 حضرت محمدرسول الله (ص) ، لشكر 31 عاشورا،
لشكر 5 نصر و تیپ 10 سیدالشهدا (ع) بود، برعهده گرفت.
سرعت عمل و صلابت رزمندگان لشكر 27 تحت فرماندهی ایشان در عملیات والفجر 4 و
تصرف ارتفاعات كانیمانگا در آن مقاطع از خاطره ها محو نمیشود.
صلابت، اقتدار و استقامت فراموشنشدنی این شهید والامقام و رزمندگان لشكر
محمدرسولالله (ص) در جریان عملیات خیبر درمنطقه طلائیه و تصرف جزایرمجنون و
حفظ آن با وجود پاتكهای شدید دشمن، از افتخارات تاریخ جنگ محسوب میگردد.
مقاومت و پایداری آنان در این جزایر به قدری تحسین برانگیز بود كه حتی فرمانده سپاه سوم عراق در یكی از اظهاراتش گفته بود :
« ... ما آنقدر آتش بر جزایر مجنون فرو ریختیم و آنچنان آنجا را بمباران
شدید نمودیم كه از جزایر مجنون جز تلی خاكستر چیز دیگری باقی نیست! »
اما شهید همت بدون هراس و ترس از دشمن و با وجود بیخوابیهای مكرر همچنان
به ادای تكلیف و اجرای فرمان حضرت امام خمینی (ره) مبنی برحفظجزایر می
اندیشید و خطاب به برادران بسیجی میگفت :
« برادران، امروز مسأله ما، مسأله اسلام و حفظ و حراست از حریم قرآن است.
بدون تردید یا همه باید پرچم سرخ عاشورایی حسین (ع) را به دوش كشیم و قداست
مكتبمان، مملكت و ناموسمان را پاسداری و حراست كنیم و با گوشت و خون به
حفظ جزیره، همت نمائیم، یا اینكه پرچم ذلت و تسلیم را درمقابل دشمنان خدا
بالا ببریم و این ننگ و بدبختی را به دامن مطهر اعتقادمان روا داریم، كه
اطمینان دارم شما طالبان حریت و شرف هستید، نه ننگ و بدنامی. »
دوران معلمی:
پس از پایان دوران سربازی و بازگشت به زادگاهش شغل معلمی را برگزید. در
روستاها مشغول تدریس شد و به تعلیم فرزندان این مرز و بوم همت گماشت.
ابراهیم در این دوران نیز با تعدادی از روحانیون متعهد و انقلابی ارتباط
پیدا كرد و در اثر مجالست با آنها با شخصیت حضرت امام (ره) بیشتر آشنا شد.
به دنبال این آشنایی و شناخت، سعی میكرد تا در محیط مدرسه و كلاس درس،
دانش آموزان را با معارف اسلامی و اندیشه های انقلابی حضرت امام (ره) و
یارانش آشنا كند.
او در تشویق و ترغیب دانش آموزان به مطالعه و كسب بینش و آگاهی سعی وافری
داشت و همین امور سبب شد كه چندین نوبت از طرف ساواك به او اخطار شود. لیكن
روح بزرگ و بیباك او به همه آن اخطارها بی اعتنا بود و هدف و راهش را
بدون اندك تزلزلی پی میگرفت و از تربیت شاگردان خود لحظه ای غفلت
نمیورزید.
با گسترش تدریجی انقلاب اسلامی، ابراهیم پرچمداری جوانان مبارز شهرضا را
برعهده گرفت. پس از انتقال وی به شهرضا برای تدریس در مدارس شهر، ارتباطش
با حوزه علمیه قم برقرار شد و بطور مستمر برای گرفتن رهنمود، ملاقات با
روحانیون و دریافت اعلامیه و نوار به قم رفت وآمد میكرد.
سخنرانیهای پرشور و آتشین او علیه رژیم كه بدون مصلحت اندیشی انجام میشد،
مأمورین رژیم را به تعقیب وی واداشته بود، به گونه ای كه او شهربه شهر
میگشت تا از دستگیری درامان باشد. نخست به شهر فیروزآباد رفت و مدتی در
آنجا دست به تبلیغ و ارشاد مردم زد. پس از چندی به یاسوج رفت. موقعی كه
درصدد دستگیری وی برآمدند به دوگنبدان عزیمت كرد و سپس به اهواز رفت و در
آنجا سكنی گزید. در این دوران اقشار مختلف در اعتراض به رژیم ستمشاهی و
اعمال وحشیانه اش عكس العمل نشان میدادند و ابراهیم احساس كرد كه برای
سازماندهی تظاهرات باید به شهرضا برگردد.
بعد از بازگشت به شهر خود در كشاندن مردم به خیابانها و انجام تظاهرات
علیه رژیم، فعالیت و كوشش خود را افزایش داد تا اینكه در یكی از
راهپیماییهای پرشورمردمی، قطعنامه مهمی كه یكی از بندهای آن انحلال ساواك
بود، توسط شهید همت قرائت شد. به دنبال آن فرمان ترور و اعدام ایشان توسط
فرماندار نظامی اصفهان، سرلشكر معدوم «ناجی»، صادر گردید.
مأموران رژیم در هرفرصتی در پی آن بودند كه این فرزند شجاع و رشید اسلام را
از پای درآورند، ولی او با تغییر لباس وقیافه، مبارزات ضد دولتی خود را
دنبال میكرد تا اینكه انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی ره، به
پیروزی رسید.
دوران سربازی :
در سال 1352 مقطع دبیرستان را با موفقیت پشت سرگذاشت و پس از اخذ دیپلم با
نمرات عالی در دانشسرای اصفهان به ادامه تحصیل پرداخت. پس از دریافت مدرك
تحصیلی به سربازی رفت ـ به گفته خودش تلخ ترین دوران عمرش همان دوسال
سربازی بود ـ در لشكر توپخانه اصفهان مسؤولیت آشپزخانه به عهده او گذاشته
شده بود.
ماه مبارك رمضان فرا رسید، ابراهیم در میان برخی از سربازان همفكر خود به
دیگر سربازان پیام فرستاد كه آنها هم اگر سعی كنند تمام روزهای رمضان را
روزه بگیرند، میتوانند به هنگام سحری به آشپزخانه بیایند. «ناجی» معدوم
فرمانده لشكر، وقتی كه از این توصیه ابراهیم و روزه گرفتن عدهای از
سربازان مطلع شد، دستور داد همه سربازان به خط شوند و همگی بدون استثناء آب
بنوشند و روزه خود را باطل كنند. پس از این جریان ابراهیم گفته بود: « اگر
آن روز با چند تیر مغزم را متلاشی میكردند برایم گواراتر از این بود كه
با چشمان خود ببینم كه چگونه این از خدا بیخبران فرمان میدهند تا حرمت
مقدس ترین فریضه دینمان را بشكنیم و تكلیف الهی را زیرپا بگذاریم. »
امّا این دوسال برای شخصی چون ابراهیم چندان خالی از لطف هم نبود؛ زیرا در
همین مدت توانست با برخی از جوانان روشنفكر و انقلابی مخالف رژیم ستم شاهی
آشنا شود و به تعدادی از كتب ممنوعه (از نظر ساواك) دست یابد. مطالعه آن
كتابها كه مخفیانه و توسط برخی از دوستان، برایش فراهم میشد تأثیر عمیق و
سازندهای در روح و جان محمدابراهیم گذاشت و به روشنایی اندیشه و انتخاب
راهش كمك شایانی كرد. مطالعه همان كتابها و برخورد و آشنایی با بعضی از
دوستان، باعث شد كه ابراهیم فعالیت های خود را علیه رژیم ستمشاهی آغاز كند
و به روشنگری مردم و افشای چهره طاغوت بپردازد.
به روز 12 فروردین 1334 ه.ش در شهرضا در خانواده ای
مستضعف و متدین بدنیا آمد. او در رحl مادر بود كه پدر و مادرش عازم كربلای
معلّی و زیارت قبرسالارشهیدان و دیگر شهدای آن دیار شدند و مادر با تنفس
شمیم روحبخش كربلا، عطر عاشورایی را به این امانت الهی دمید.
محمد ابراهیم درسایه محبّت های پدر ومادر پاكدامن، وارسته و مهربانش دوران
كودكی را پشتسر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد. در دوران تحصیلش از هوش
واستعداد فوقالعادهای برخوردار بود و با موفقیت تمام دوران دبستان و
دبیرستان را پشت سر گذاشت.
هنگام فراغت از تحصیل بویژه در تعطیلات تابستانی با كار وتلاش فراوان مخارج
شخصی خود را برای تحصیل بدست میآورد و از این راه به خانواده زحمتكش خود
كمك قابل توجه ای میكرد. او با شور ونشاط و مهر و محبت و صمیمیتی كه داشت
به محیط گرم خانواده صفا و صمیمیت دیگری میبخشید.
پدرش از دوران كودكی او چنین میگوید: « هنگامی كه خسته از كار روزانه به
خانه برمیگشتم، دیدن فرزندم تمامی خستگیها و مرارتها را از وجودم پاك
میكرد و اگر شبی او را نمیدیدم برایم بسیار تلخ و ناگوار بود. »
اشتیاق محمد ابراهیم به قرآن و فراگیری آن باعث میشد كه از مادرش با اصرار
بخواهد كه به او قرآن یاد بدهد و او را در حفظ سوره ها كمك كند. این
علاقه تا حدی بود كه از آغاز رفتن به دبیرستان توانست قرائت كتاب آسمانی
قرآن را كاملاً فرا گیرد و برخی از سورهه ای كوچك را نیز حفظ كند.
شهید همت در جریان عملیات خیبر به برادران گفته
بود: «باید مقاومت كرده و مانع از بازپسگیری مناطق تصرف شده، توسط دشمن
شد. یا همه اینجا شهید میشویم ویا جزیره مجنون را نگه میداریم.»
رزمندگان لشكر نیز با تمام توان دربرابر دشمن مردانه ایستادگی كردند. حاجی
جلو رفته بود تا وضع جبهه توحید را از نزدیك بررسی كند، كه گلوله توپ در
نزدیكی اش اصابت میكند و این سردار دلاور به همراه معاونش، شهید اكبر
زجاجی، دعوت حق را لبیك گفتند و سرانجام در 24 اسفند سال 62 در عملیات خیبر
به لقاء خداوند شتافتند.